سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برترینِ فریضه ها و واجب ترین آنها بر انسان، شناخت پروردگار و اقرار به بندگی اوست . [امام صادق علیه السلام]
آوای مرده
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
زنده ها خیلی براش کهنه بودن...

امید _رسپینا :: چهارشنبه 85/9/29 ساعت 11:58 عصر

ناصر هم رفت ...

دل من یه روز به دریا زد و رفت

پشت پا به رسم دنیا زد و رفت

پاشنه ی کفش فرارو ور کشید

آستین همت رو بالا زد و رفت

...

زنده ها خیلی براش کهنه بودن

خودشو تو مرده ها جا زد و رفت

...

ناصر هم خودشو تو مرده ها جا زد و رفت ...

ناصریا

عشق تو حق بود ولی دنیا پر ناحق اما رفتن تنها چاره نبود...

کاش نمی شنیدم ...کاش یلدایی نبود تا این آذر هر چه زودتر تموم بشه ...

خدایش بیامرزد...

 

 

 


نوشته های دیگران()

غربت غمها...

امید _رسپینا :: سه شنبه 85/9/28 ساعت 11:48 عصر

فاصله هامو

حتی اشک تو چشامو

دیگه فایده ای نداره

بی کسی هامو

غربت توی صدامو

هیچ کسی باور نداره

تنهایی من

دیگه پایونی نداره

ویرونه ی دل

سروسامونی نداره

باید بمونم

تا همیشه تک و تنها

همیشه این دل

می شه بازیچه ی غمها

...


نوشته های دیگران()

فردا اگر مردم نیا ...

امید _رسپینا :: سه شنبه 85/9/21 ساعت 11:55 عصر

گفتم شاید ندیدنت از خاطرت دورم کنه

دیدم ندیدنت فقط می تونه که کورم کنه

می تونه که کورم کنه

گفتم صداتو نشنوم شاید که از یادم بری

دیدم تو گوشام جز صدات نیستش صدای دیگری

نیستش صدای دیگری

ندیدن و نشنیدنت

عشقت رو از دلم نبرد

فقط دونستم بی تو دل

پرپر شد و گم شد و مرد

بعد از تو باغ لحظه هام

حتی یه غنچه گل نداد

همش می گفتم با خودم

نکنه بمیرم و نیاد

امروزا محتاج توام ، من نمی گم دلم می گه

فردا اگر مردم نیا ، چه فایده نوشدارو دیگه

 

فردا

     اگه

         مردم

                نیا

چه

    فایده

          نوشدارو

                     دیگه


نوشته های دیگران()

ترانه ی سکوت من...

امید _رسپینا :: سه شنبه 85/9/14 ساعت 12:15 صبح

هرگز نشد بیای پیشم

 بگیری دستای منو

 بدونی من عاشقتم

 گوش کنی حرفای منو

 تو بی وفا بودی ولی

 اون که برات می مرد منم

 تا زنده ام دوست دارم

 اینه کلام آخرم

من که نتونستم تو رو

 یه لحظه از یاد ببرم

تو سردی خاطره ها

بگم که دوست ندارم

دلم می خواد همین یه بار

اشکامو پنهون نکنم

باور کنی تو رو می خوام

حرمت و زندونی کنم

بیام به شهر خاطرات

غرق بشم توی نگات

دیوونه وار فدات بشم

بمیرم من واسه چشات

اما هنوز فاصلمون

 دورو دست من جداست

ترانه ی سکوت من

تو بغض آخرم رهاست

کاشکی می شد فقط یه بار

بیای بگی دوست دارم

تو چشم من نگاه کنی

بگی که عاشقت منم ...


نوشته های دیگران()

عکسهایی از تشییع پیکر موسیقی...

امید _رسپینا :: شنبه 85/9/11 ساعت 1:37 صبح

رازقی پرپر شد...

دلم از تاریکی ها خسته شده

                                       همه ی درها به روم بسته شده ...

وقتی از مانی (رهنما) خواستم روی عکس استاد نوشته ای بنویسد نوشت :

من از این زندگی مسخره هیچی نمیدونم ...

گفت بابک بیات رو بخاطر آهنگاش دوست نداشت بلکه به خاطر خودش دوست داشت ...

و استاد بیات روی شونه های احساسات عاشقانش در خاک آرمید .دیگر نت ها

نمی خوانند چون مرگ موسیقی صدا را با خود برد ...

اما آیین چراغ خاموشی نیست...

 

 


نوشته های دیگران()

استاد بیات به ولایت عشق پیوست...

امید _رسپینا :: دوشنبه 85/9/6 ساعت 11:50 عصر

       روی دیوار اتاقم

                                توی قاب عکس چوبی

                                                             تو کنارمی هنوزم ...

 

-         از سالها قبل می شناختمش اما 3 سال پیش وقتی با کمک چند دوست و آشنا موفق شدم یه روز برای دیدنش و آموزش موسیقی نزدش برم تازه فهمیدم که استاد کی بود . باورم نمی شد حتی قرار ملاقات بذاره اما وقتی چند ساعت با هم صحبت کردیم هنوز فکر می کردم خواب می بینم . دوست داشتم زیر دست خودش آموزش ببینم اما هم وقتش رو نداشت ونه حوصله ی همیشگی رو .واسه همین منو سپرد به استاد تقی پور که یکی از بهترین شاگرداش بود ...

-         هنوز موسیقی متن فیلم مرسدس با صدای مانی ( رهنما ) تو گوشم زمزمه می شه . « با کوچه آغاز رفتن نیست   فانوس رفاقت روشن نیست ...» .وقتی اسم مانی رو می شنید اشک تو چشماش جمع می شد . یاد پسر معلولش می افتاد که با تمام وجود و عشقش با او زندگی کرد اما عمر پسرک به کوتاهی فصل بهار بود تا استاد با عشق مانی ، پسر یتیمی رو پرورش بده تا اون پسر امروز یکی از ستاره های موسیقی پاپ ایران بشه .

استاد تقی پور می گفت هر وقت از استاد راجب این پسر یتیم سوال می کنن استاد جوابی نمی ده چون اون رو مانند مانی خودش دوست داشت و براش واقعا پدری کرده بود .اصلا واسه همین اسمش رو گذاشته بود مانی اما مانی هم هیچ وقت زحمت های پدرواستاد رو فراموش نمی کرد و این واقعیت رو انکار نمی کرد ...

-         حالا 3 هفته می شه که دیگه استاد نیست که دنبال تم ها و نت های آهنگ ها می ره بلکه این نت ها

هستن که خودشون رو به درو دیوار می کوبند تا بتونن با صداشون زندگی و سلامتی رو به کسی که بهترین بازیگردون اونها بود برگردونند اما فقط نوای ناله ست که بلند می شه ...

قرار بود استاد با همین نت ها ، آهنگی رو واسه بچه های بهزیستی بسازه . حالا کی می خواد جواب این چشمهای منتظر رو بده تا بچه ها بفهمن تنها نیستن ...

-         باورم نمی شد... خبر رو دیروز از اخبار شنیدم اما باورم نمی شد . آخه خبر داشتم که حالش رو به بهبوده و قراره برای پیوند کبد به شیراز یا کانادا منتقل بشه . حتی شنیدم که وزرای بهداشت و ارشاد هم در حال پیگیری هستند. خیالم راحت شده بود تا باز 2 شب پیش باز به کما رفت اما... اما خبر روکه شنیدم ... تازه وقتی مطمئن شدم که با استاد تقی پور تماس گرفتم...

و رفت ... استاد «  بابک بیات » به « ولایت عشق » پیوست ...

تموم شد ترانه اما

                     

           آیین

           چراغ

                  خاموشی

                               نیست ...

        «   آیین

             چراغ خاموشی

                               نیست ... »


نوشته های دیگران()

اگر از یاد تو رفتم...

امید _رسپینا :: شنبه 85/9/4 ساعت 11:51 عصر

           به تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات

                 چشماتم تنهام گذاشتن...

 

اگر از یاد تو رفتم

اگر رفتی تو ز دستم

اگر یاد دیگرونی

اگر قلبمو شکستی

من هنوز عاشقت هستم !

با وجود اینکه گفتی

دیگه قهری تا قیامت

اما با تموم سادگی گفتم

به سلامت !

شاید این خوابه که دیدم

هر چی حرف از تو شنیدم

قلب ناباور من گفت من به عشقم

نرسیدم !

پیش از این نگفته بودی

غیر من کسی رو داری

توی گریه توی شادی

سر رو شونه هاش می ذاری

تو رو می بخشم

و هرگز دیگه بر نمی گردم

برو زیبای عزیزم

تو گرونی من چه مفتم !

                                                     

                            تو گرونی

                                           من چه مفتم ...

     

 

----------------------------------------------

 

*** بدون شرح :

 بالاخره بعد این همه زحمت 2 روز پیش یکی از ماهی های آکواریومم زایمان کرد اونم 20     قلو!!!

اما بعد از 2 روز تلاش مستمر ! امروز آخرین قلوهم مرد !!!


نوشته های دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

تعطیل !
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
آوای مرده
امید _رسپینا
** فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم ** چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست...ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست... ا.م.ی.د
Link to Us!

آوای مرده

Hit
مجوع بازدیدها: 153981 بازدید

امروز: 6 بازدید

دیروز: 5 بازدید

Archive


یادگاری های 84
مرداد نامه 85
شهریور نامه 85
مهر نامه 85
ابان نامه 85
اذر نامه 85
دی نامه 85
بهمن نامه 85
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
تابستان 1385

links
آوای بارون
خدا اینجاست
غریبه ی مهربون
دخترونه
مکتوب
ام بلاگ
تنهایی های من
دوست داشتنی
خلوت خیال
آوای آرزو
کیمیاگر عشق
تولدی دوباره
حصار عشق
بغض باران
در قلمرو دل
نازدختر
دنیاییان نامرد
برزخ تنهایی
خلوتگاه یک عاشق
شادی
جوون ایرونی

My music

Submit mail