امید _رسپینا ::
شنبه 85/6/18 ساعت 12:15 صبح
ای زلیخا دست از دامان یوسف باز کش تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که ازآن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
دست افشان پای کوبان می روم
بر در سلطان خوبان می روم
می روم بار دگر مستم کند
بی سر وبی پا وبی دستم کند
می روم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی ممجنون شوم
***
با همه ی لحن خوش آواییم
دربدر کوچه ی تنهاییم
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه ی تو از همه پرشورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ی ما می شدی
مایه ی آسایش ما می شدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو خط امان من است
ای نگهت خاستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
‹‹ شعر از مرحوم محمد رضا آغاسی ››
لطفا برای شادی روحش فاتحه بفرستید .
***
دلم گرفته آقا، با این روی سیاه یه نظرم به حال من کن ...
به خوبا سر میزنی مگه ما بدا دل نداریم ...
میلاد یگانه منجی عالم بر شما عزیزان مبارک
نوشته های دیگران()