امید _رسپینا ::
جمعه 84/6/25 ساعت 12:27 صبح
رفت ...
به چیزی که می خواست رسید !!!
با خود این شعر سهراب رو زمزمه می کرد:
بوی هجرت می آید
باید امشب بروم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
من به اندازه یک ابر دلم می گیرد
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند.
نوشته های دیگران()