امید _رسپینا ::
پنج شنبه 86/9/1 ساعت 10:54 عصر
من خدای خویش را در تو یافتم و عبودیت بندگی او را در ناز چشمان تو ... من تو را پرستیدم چون او را پرستش می کردم و با تو جان گرفتم چون همه ی جانم از اوست ... من سرنوشتم را به چشمان خیال انگیز تو سپردم چون تمام سرنوشتم به قلم او نوشته شد ... با تو من هیچ کم ندارم چون با او نیازی به هیچ نیست ... با تو من به خدا رسیدم ...
تو چه کرده ای که عمریست در پی ات دویده ام من
به خدا قسم که با تو به خدا رسیده ام من ...
نوشته های دیگران()