کسي از خانه زد بيرون،باران باريدن گرفت،آهي کشيد و بر سر خود کوفت و کسي که خود کشاورز بود و روزها روز شماري کرده تا آسمان باراني شود آهش را شنيد و گفت:تو را چه ميشود؟گفت:مگر نميبيني باران گرفت؟و کشاورز گفت:پس چرا گرفته اي؟شاد باش!باران که بيايد زمين آب ميخورد و دانه ها سبز شده و سبزه ها بالا آمده و به ثمر مي نشيند و شکم ها سير خواهد شد.گفت:اما زمين هم گل ميشود و معشوقه ام از خانه بيرون نميزند و چه فايده شکم سير باشد،ولي چشم خالي از ديدار يار؟؟!
سلام روزنه ي اميدآپم
در پناه آفريننده ي بارون