امید _رسپینا ::
چهارشنبه 84/10/14 ساعت 11:53 عصر
خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه ، بیدهای سر به زیر
ای نظاره شگفت ، ای نگاه ناگهان!
ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر!
آیه آیه ات صریح ، سوره سوره ات فصیح !
مثل خطی از هبوط ، مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان ، مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب ، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر!
از کویر سوت و کور ، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور ، دیدمت ولی چه دیر !
این توئی در آن طرف ، پشت میله ها رها
این منم در این طرف ، پشت میله ها اسیر
دست خسته مرا ، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر !
*قیصر امین پور
نوشته های دیگران()