سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به عمار پسر یاسر فرمود ، چون گفتگوى او را با مغیره پسر شعبه شنود . ] عمار او را واگذار ، چه او چیزى از دین بر نگرفته جز آنچه آدمى را به دنیا نزدیک کردن تواند ، و به عمد خود را به شبهه‏ها در افکنده تا آن را عذرخواه خطاهاى خود گرداند . [نهج البلاغه]
آوای مرده
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
به خدا می فهمی !

امید _رسپینا :: دوشنبه 85/12/28 ساعت 7:53 عصر

                              « به نام آنکه اگر حکم کند همه محکومیم  »

اگه از پنجره ی چشمای من

چشم تو هر چی که دیدم ببینه

اگه دلتنگی ابرای غروب

توی آسمون سینه ت بشینه

تازه مثل من می شی که همش بدی دیدم

شاید اون روز بدونی چه عذابی کشیدم

اگه کوه غصه پشتتو شکست

تو رو انگشتای غم نشونه کرد

هر چی داشتی آسمون ازت گرفت

تو رو با دست خالی روونه کرد

اگه وقت گریه بغضت وا نشد

گریه هم از تو چشات پر زد و رفت

اگه خوشبختی سراغتو گرفت

اما بی خبر اومد در زد و رفت

تازه !

تازه مثل من می شی که همش بدی دیدم

شاید اون روز بدونی چه عذابی کشیدم ...

 " به خدا می فهمی !!! "

 

*** دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد .این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود.دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده. وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشمای من باش !    ( با اجازه ی حسین جان ! )


نوشته های دیگران()

زندگی

امید _رسپینا :: یکشنبه 85/12/27 ساعت 12:10 صبح

                           "  به نام آنکه اگر حکم کند همه محکومیم  "

 

سلام به همه ی دوستان نازنینم

امیدوارم هر لحظه ای که سپری می کنید بهترین لحظه ی زندگیتون باشه و لحظه ی بعدی بهتر از قبلی !

کاش می دونستید که چقدر دلم واستون تنگ شده بود ! از اونی که فکر می کنید خیلی خیلی بیشتر !

بی خبر اومدم تا اگر باز بی خبر رفتم کسی با خبر نشه !!!

نظرهای قشنگتون رو خوندم اما نمیدونم چه جوری از این همه لطف و محبتی که به من حقیر دارید تشکر کنم ! همین که تو این مدت مثل من که نتونستم فراموشتون کنم شماها هم فراموشم نکردید ٬ واقعا به خودم امیدوار شدم !!! دوست دارم تو این چند روز محدود که خداوند بهم فرصت داده تا در کنار روزنه ی امید باشم بتونم قسمتی از محبتتون رو جبران کنم ...

                                                         &&&

زندگی شاید

ریسمانی است

که مردی با آن

خود را از شاخه می آویزد

زندگی شاید

آن لحظه ی مسدودی ست

که نگاه من

در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد

آه ...

سهم من این است

سهم من این است

سهم من

آسمانی است که آویختن پرده ای

آن را از من می گیرد

سهم من پایین رفتن

از یک پله ی متروک است

و در اندوه صدایی

جان دادن که به من می گوید :

" دستهایت را دوست دارم "

 

*** از سروده های فروغ

* شرایط سفر اجازه نداد لحظه ای برای نوشتن فکر کنم واسه همین از فروغ مدد گرفتم !!!


نوشته های دیگران()

خداحافظ همین حالا...

امید _رسپینا :: سه شنبه 85/12/1 ساعت 2:51 عصر

بوی هجرت می آید

باید امشب بروم

حرفی از جنس زمان نشنیدم

هیچ چشم عاشقی به زمین خیره نبود ...

باید امشب چمدانی را

که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بر دارم ...

 لب آبی

 گیوه ها را کندم و نشستم ،پاها در آب :

((من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هشیار است !

 نکند اندوهی ، سر رسد از پس کوه

کودکان احساس ! جای بازی اینجاست

زندگی خالی نیست

مهربانی هست ،سیب هست ،ایمان هست

آری تا شقایق هست زندگی باید کرد ))..... دلم واسه ی  همتون تنگ می شه ...

سلام

ما همه همسفریم

کاروان میرود و میرود آهسته به راه

مقصدش سوی خداست

همه از سوی خدا آمده ایم

باز هم رهسپار کوی خداییم همه

ما همه همسفریم ...

دوست ندارم حرف از رفتن واسه ی همیشه بزنم . رفتنم رفتنه موقتی  واسه ی یه سفر اجباریه ...ولی شاید دائمی بشه ... مهم رفتنم نیست !!! مهم چه جوری رفتنه ! نمیدونم چه جوری از شماها و وبلاگم دل بکنم ! دلم واسه ی همتون تنگ میشه حتی کسایی که گاهی وقتها با حرفاشون یا نظراشون من رو مورد لطف آزارو اذیت خودشون قرار دادن ... یکسال و نیم پیش وقتی با وبلاگ نویسی آشنا شدم تصمیم گرفتم واسه سرگرمی هم که شده یه وبلاگ باز کنم . تعجب نکنید ! آخه از یه پسری که از همون بچگی هم عاشق ریاضی و بعد هم فیزیک و بازم بعد استاتیک بود و از دبیرستان بیشتر با این جور درسا و حساب و X وY   سر کار داشته بیشتر از این هم توقع نداشتم که فقط واسه سرگرمی بیاد ! شاید 6 ماه اول هم همین طوری گذشت اما وقتی واسه یه غیبت چند ماهه رفتم و باز اومدم مسیر نوشته هام خیلی عوض شد ... چون زندگیم تو این مدت غیبت انقدر عوض شد که شاید خودم رو هم عوض کرد ...مخصوصا وقتی با دوستای خوبی مثل شماها آشنا شدم ... واسه همین دیگه موضوع سرگرمی نبود ... همین که حتی یه نفر واسه ی نوشته هام ارزش قائل می شد و با دقت می خوند و نقدش می کرد واسم ارزش زیادی پیدا کرد ...

نمیدونم چقدر واستون ارزش دارم و تا چند وقت تو یادتون می مونم ( البته با این همه بدی که من بهتون کردم باور کنید که انتظارندارم حتی یه ثانیه به یادم باشید ) اما بدونید که امید ٬ روزنه ی امید رو با دلش اینجا میذاره و میره تا به بهونه ی همین دلم که شده باز برگرده و با شماها همیشه امیدی واسه زندگی داشته باشه ...

تو این هوای ابری دلم بدجوری گرفته ! باور کنید این حرفا فقط چند درصد از چیزایی بود که می خواستم موقع خداحافظی واستون بنویسم ... اما بیشتر از دیگه نمیتونم ... تا یه وقت موقع رفتنم لعنتم نفرستید که باز به جای نوشته طومار نوشتم !!!

یه عزیزی گفت بگم دوستتون دارم ٬ عاشق باشید و عاشق بمونین و هیچوقت برای زندگی اشک نریزید اما منم میگم واقعا دوستتون دارم ٬ عاشق نباشید ! و فقط دوست بدارید جز عاشق خدا ... اینو کسی می گه که یه بار به مرز عاشقی رسیده ... منم دیگه گوش می کنم ! واسه ی زندگی اشک نریزید اما واسه این همه بدی ...

پس هرگاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پای دلت خش خش برگهای روزنه ی امید را احساس کردی ٬ هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی یاد امید باش که هیچوقت ستاره نداشت و برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو: یادت بخیر!!!

از ته دل دوست دارم تک تک شماها امید رو به خاطر همه بدیهاش و به لطف خوبیهای که نداره ببخشید و حلال کنید ... تو رو خدا نذارید فردا که میرم دل نگران این باشم که شاید یه نفر من رو نبخشیده باشه !

روزنه ی امید با همه نواقص که نه ٬ با همه ی هیچی !!! که نداشت همیشه چشم انتظار اومدنتون می مونه ...

نکنه اگه عمری بود و خدا من رو به آروزی دیرینه ام نرسوند و برگشتم ببینم روزنه ی امید مرده ها !!!

واسه آپ کردن این نوشته ( که می دونم با خوندنش و فهمیدن اینکه دارم میرم واسه یه مدت ٬ همتون خوشحال میشید) هیچ عزیز و دوستی رو خبر نمی کنم ( آخه می ترسم از فرط خوشحالی یه وقت خدایی نکرده سکته کنید ) اما منتظر می مونم تا روزی که بیام و ببینم چه عزیزانی حتی وقتی که نیستم هم منو به یاد دارن ...

یه عزیزترینی همیشه آخر حرفاش می گفت قربانت  ٬ منم هی ایراد می گرفتم که چرا میگه! چون خودش واسم عزیز بود اما حالا من با تموم وجودم می گم روزنه های امید قربون همتون !!! خیلی دوستتون دارم ... مواظب خودتون باشید ...

با تموم وجود آرزومند آرزوهاتونم ...

راستی فردا که میرم روز تولدم هم هست . درست 22 سال پیش ٬ روز 2 اسفند سال 63 توی 5 شنبه ی سرد زمستونی با عشق از بهترین های زندگیم ٬ پدر و مادرم ٬ به دنیا اومدم تا با اسمی که مامانم واسم گذاشت زندگیم رو شروع کنم ... و حالا همون روز دارم میرم ...

پس خداحافظ همین حالا و خداحافظتون واسه ی همیشه !

بهترین ٬ همیشه به همراهتون ...

دلتنگ همیشگی لحظه های روزنه ی امید

امید ...

* با تشکر از دوستانی که جمله هاشون رو تو این نوشته استفاده کردم : داداش مسعود گل ٬ بارون عزیز ٬ رعنای همیشه رعنا ٬ مهسای گل و ...

 

عبرت نگرفتم من ...

شاید که در این دنیا

این بود سزای من !

کسی که در می زند

نخواهد کرد باور

که این نخل تکیده

ندارد فصل دیگر !

                                                   &&&

و ای باران !

باران !

شیشه ی پنجره را باران شست

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست !

                                                    &&&

وقتی که بی دردی

درد تمام دنیاست

در فصل عادتها

عاشق همیشه تنهاست ...

                                                    &&&

زندگی دفتری از خاطره هاست

یکنفر در شب کام

یک نفر در دل خاک

یک نفر همدم خوشبختی هاست

یک نفر همسفر سختی هاست

چشم تا باز کنیم ٬ عمرمان می گذرد ...

 

بدرود

         امیدهای

                      امید !


نوشته های دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

تعطیل !
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
آوای مرده
امید _رسپینا
** فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم ** چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست...ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست... ا.م.ی.د
Link to Us!

آوای مرده

Hit
مجوع بازدیدها: 154622 بازدید

امروز: 8 بازدید

دیروز: 14 بازدید

Archive


یادگاری های 84
مرداد نامه 85
شهریور نامه 85
مهر نامه 85
ابان نامه 85
اذر نامه 85
دی نامه 85
بهمن نامه 85
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
تابستان 1385

links
آوای بارون
خدا اینجاست
غریبه ی مهربون
دخترونه
مکتوب
ام بلاگ
تنهایی های من
دوست داشتنی
خلوت خیال
آوای آرزو
کیمیاگر عشق
تولدی دوباره
حصار عشق
بغض باران
در قلمرو دل
نازدختر
دنیاییان نامرد
برزخ تنهایی
خلوتگاه یک عاشق
شادی
جوون ایرونی

My music

Submit mail