به نام ساده ترین اسم خودش به نام خدا ...
امشب حسش گرفته که بنویسم اما مشکل اینه که نمی دونم درباره ی چی بنویسم !
از چی و برای چی بنویسم ؟ شاید از تنهاییه ... شاید از روی بیکاریه ... اما فقط می خوام بنویسم !
نه می خوام از دفتر شعر خودم چیزی بنویسم و نه از خودم باز یه چیزی بگم و بعد هم اینجا بنویسم !
پس چیکار کنم ؟ البته وقتی میدونم که نوشته ها و چرت و پرتهای منو جز خودم فقط یه نفر دیگه می خونه نوشتن هر چیزی خیلی سخت نیست چون هیچ وقت نشده حرف دلمو ازش قایم کنم ... اما این دفعه حرفام یه خورده سانسور بشه بهتره ! فقط می خوام بنویسم که دوست دارم بنویسم !!!
شاید نوشته ی آخرم باشه ! دوست دارم اگه یه وقت کسی هم راهشو گم کرد و اومد به این وبلاگ این نوشته رو بخونه ... نوشته ی آخرمه چون دیگه از چیزایی که تو بعضی وبلاگا دیدم بدم اومده ... دوست ندارم چیزایی رو ببینم که دوست ندارم اما واقعیت داره ... دارم از واقعیتا فرار می کنم ! اما من حرفامو اینجا ننویسم کجا بنویسم ؟!! اگه یکی تو یه وبلاگی به یکی دیگه توهین می کنه به تو چه ؟ اگه به کسی که دوسش داری اظهار علاقه می کنه به تو چه ؟ اگه اون یکی دروغ می گه اگه حرفای به دور از شاءن انسانیت میزنه به تو چه ؟ اگه پیامای خصوصی شده مختص کار بعضی ها به تو چه ؟ دوست داره حرف خصوصی بزنه و تو هم نفهمی ! به تو چه؟ دیوار حاشا تو این مملکت بلنده آقا به تو چه ؟تو کار خودتو بکن ! تو فکر کن دوست داری و دوستت دارن ! تو فکر کن می فهمن و نمی فهمی ! تو فکر کن می دونن و نمی دونی ! بابا اصلا فکر کن که همه می خوان سر تو کلاه بزارن ... به تو چه ! تو هوای همونی رو داشته باش که با همه ی اینا فرق داره . تو قدره اونو بدون . به همه نشون بده که کسی هم هست که میتونه فرشته باشه . شاید اونا هم درس گرفتن از فرشته ی تو ... اما هر ناممکنی ممکنه ...