• وبلاگ : آواي مرده
  • يادداشت : يه روزي بر مي گردم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    از پرنده ها ...

    قناريا وقتي تو قفسن سه جورن...يه جورشون تاوقتي تو قفسن پروازو تمريت مي کنن واسه يه لحظه

    يه لحظه که در قفس باز بمونه و بتونن بيرون بپرن يه طوري بپرن که دس هيشکي بشون نرسه ...

    تمومه عمرشونو توقفس با حسرت همين يه روز مي پرن يا به آرزوشون ميرسن يا....

    يه جور ديگه از قناريا وقتي توقفسن يه گوشه کز مي کنن اونقدي مي پرن که آب و دونه اي بخورن

    تا از گرسنگي نميرن ...پرواز تو بالاي خشگلشون خشکيده...مرده...اونا اگه در قفس باز بمونه

    خيلي بتونن بپرن ...يه متر يا دومتر ...دورتر نمي تونن...آخه اونا ديگه يادشون رفته که پرندن

    اما يه جور ديگه از قناريا هستن که قفس آسمونشونه ...ميدونيد اونا ...دنياشونو اندازه ي

    همون قفسشون طرح کردن ...براشون فرقي نمي کنه که تو آسون بپرن يا تو قفس

    اگه در قفسو براشون باز بذاري هيچوقت بيرون نمي پرن آخه برا اون مهم نيس که

    کجا پرواز مي کنن ....براي اونا پرنده بودن مهمه

    پرنده باشيد

    برنده باشيد

    پسرکي دو خط موازي بر روي تخته سياه کلاس کشيد.... خط اول به دوم گفت ما مي تونيم زندگيه خوبي داشته باشيم... دومي قلبش تپيد و لرزان گفت بهترين زندگي رو.... در همين زمان معلم فرياد زد دو خط موازي هيچ گاه به هم نميرسن و بچه ها هم تکرار کردن... دو خط موازي هيچ گاه به هم نميرسن مگر اينکه يکي از اون ها براي رسيدن به ديگري خود را بشکند.. حالا من خودمو شکستم.....

    _______________

    سلام به شما دوست خوبم بازم اميدوارم هر جا كه باشي سلامت باشي من آپ كردم ممنون ميشم سر بزني.

    سلام اميد اقا

    خوبي؟

    من فكر نمي كنم با شما اشنايي قبلي داشته باشم ولي الان از برگشتتون و اشنايي با شما خيلي خوشحال شدم.

    اميدوارم ساليان سال در وبلاگتون پايدار و موفق باشي.

    ممنون كه بهم سر زديد.

    شاد باشيد.

    گريه کردم گريه هم اين بار آرامم نکرد
    هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد
    روستا از چشمِ من افتاد، ديگر مثلِ قبل
    گرمي آغوش شاليزار آرامم نکرد
    بي‌تو خشکيدند پاهايم کسي راهم نبرد
    دردِ دل با سايه‌ي ديوار آرامم نکرد
    خواستم ديگر فراموشت کنم اما نشد
    خواستم اما نشد، اين کار آرامم نکرد
    سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس
    دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد
    ذوق شعرم را کجا بردي؟ که بعد از رفتنت
    عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

    ..............................................شعر از نجمه زارع

    موفق باشي